پیام های اخلاقی در نامه های امام حسین علیه السلام

یکی از نامه های امام حسین علیه السلام که در آن آموزه های اخلاقی بیان می شود، نامه ی امام به عبدالله بن عمر، فرزند خلیفه ی دوم است که در آن به رعایت حد و مرزهای اخلاقی اشاره شده است.

مواردی که در این نامه بیان شد عبارت بودند از:

۱.پستی دنیا

۲. نگه نداشتن حرمت و حدود پیامبران که اشاره دارد به کشتن هفتاد پیامبر در یک روز و بی تفاوتی مردم به این امر مهم.

مرزشکنی همواره در طول تاریخ مذموم بوده اما باز هم تکرار شده و اثرات جبران ناپذیری بر جا می گذاشته است. این عمل ناپسند در ابتدا ظلم به خود است و گناه بزرگی به حساب می آید. 

مرزشکنی سه اثر ناپسند دارد:

 برکت را از زندگی می برد.

ستمگران بر مردم حاکم می شوند.

 مردم بدون ایمان از دنیا می روند. 

مرز #عفت یکی از مهمترین مرزها است که اگر رعایت شود خیلی از مشکلات از بین می روند. عفت بر سه قسم است، عفت جنسی، عفت کلامی و عفت مالی

#اخلاق 

یه قسمتی از قرآن هست که میگه:

کل فی فلک

?که معنیش میشه

همه_چیز_در_گردش_است

جالبش اینه خود آیه روهم

اگه برعکس بخونی

همون میشه

کل فی فلک

#قرآن_معجزه_جاویدان

#حکمت_123 #نهج_البلاغه

 صفات سعادتمندان

امير المؤمنين  #امام_علی عليه السلام می فرمايد :

وَعَزَل عَن النَّاسِ شَرَّه

 خوشا به حال كسى كه آزار او به مردم نمى رسد.

 مفهوم #اذیت و #آزار در شريعت 

در بیشتر موارد به معنای آزردن و #رنجاندن ، در قالبهای مختلفی مثل #عیب_جویی ، #تمسخر ، استهزا (مثل شوخی های زننده)، #تهمت ، #تجسس ، #غیبت ، دادن القاب زشت و… وارد شده است.

در احاديث مكرّر آمده است كه ، با ايمان كسى است كه مسلمانان از شر او در امان باشند. 

تمام لحظه هایی که فکر می کنی 

 تا چگونه حرف بزنی ، 

چگونه سکوت کنی

 چگونه بیایی ،چگونه بروی 

چگونه نگاه کنی ،

 چگونه چشم بپوشی 

تا مبادا کسی را بیازاری 

بهشت را به زمین آورده ای 

در بهشت زیسته ای 

مگر بهشت غیر از اینست 

که کسی را نیازاری و آزار نبینی ؟

#مادری به دخترش گفت: مواظب باش وقتی راه میری قدمهات رو کجا میذاری.

دخترش جواب داد: شما مواظب باشین قدمهاتون رو کجا میذارید، چون من پا جای پای شما میذارم.

 ثمره ی مادر خوب، دختر خوبه.

تک روز دل انگیز بهاری از کنار مغازه ای می گذشت

؛مأیوسانه به کفش ها نگاه می کرد. غصه نداشتن بر همه ی وجودش چنگ انداخته بود. ناگاه جوانی کنارش ایستاد، سلام کرد و با خنده گفت: چه روز قشنگی!

مرد به خود آمد، نگاهی به جوان انداخت و از تعجب دهانش باز ماند! جوان خوش سیما و خنده بر لب، پا نداشت. پاهایش از #زانو قطع بود! مرد هاج و واج، پاسخ سلامش را داد؛ سر شرمندگی پایین آورد و عرق کرده، دور شد.

لحظاتی بعد، عقل گریبانش را گرفته بود و بر او نهیب می زد که غصه می خوردی که کفش نداری و از #زندگی دلگیر بودی؛ دیدی آن جوان را که پا نداشت؛ اما خوشحال بود از زندگی!