گل گاو زبون
 
  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما  

   


خرداد 1399
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << < جاری> >>
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            





جستجو





  هدیه مجازی   ...

#بخونین

کتاب چهل حدیث از #امام_صادق علیه السلام

?یک کتاب فوق العاده برای #هدیه_مجازی به دوستان
..

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[چهارشنبه 1399-03-28] [ 09:52:00 ق.ظ ]





  توحید به توان دو   ...

نیاز به دین بحث اصول #عقایـد(#توحید )

توصیف خداوند

 …

?8- خداونداز رگ گردن، به انسان نزدیکتر است : 

(ونحن اقرب الیه من حبل الورید)
?9-خداوندقائم به ذات خویش است : (الّله لااله ّ الاهوالحی القیوم )
?10-خداوندراخواب سبک وسنگین نمی گیرد : (لاتاءخذه سنه ولانوم ) 
?11-خداوندخالق تمام جهان هستی است : (لااله ّ الاهوخالق کل شی) 
?12-او مالک تمام هستی است : (لّله ملک السموات والارض)
?13 -تربیت و پرورش همه موجودات به دست اوست : 

(فلّله الحمد ّرب السموات و ّرب الارض ّرب العالمین) 
?14-حیات و مرگ به دست اوست : (والّله یمیت ویحیی) 
?15 -تمام نظام هستی در برابر او تسلیم است : 

(و له اسلم من فی السموات و الارض طوعًا اوکرهًا و الیه یرجعون) 
?16-اوشریک و همتایی ندارد : (لم یتخذ ولدًا و لم یکن له شریک. . . ) 
?17 -همه موجودات به او نیازمندند: (یسئله من فی السموات و الارض) 
?18-عّزت و ذلّت به دست اوست : 

(قل اللهم مالک الملک تؤتی الملک من تشاء وتنزع الملک ممن تشاء و تعزّ من تشاء و تذل من تشاء بیدک الخیر)
?19_روزي همه موجودات به دست اوست : 

(ان الّله هوالرزاق ذوالقوه المتین) 

(و ما من دابه فی الارض الاعلی الّله رزقها)

دوستان بزرگوار ان شاءالله هر دوشنبه به همراه سیره 

امام حسن مجتبی علیه السلام (من المهد الی الحد)

بخشی از کتاب بسیار ارزشمند اصول عقاید (توحید )استاد محسن قرائتی را باهم مطالعه خواهیم نمود.
و من الله التوفیق
  ?????

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[سه شنبه 1399-03-20] [ 11:49:00 ب.ظ ]





  توحید   ...

​.
?????
    

         ?بسم اللّه الرّحمن الرّحیم?

نیاز به دین بحث اصول عقایـد(#توحید ) 
?توصیف خداوند

 

?1-خداوندبی همتاست : 

(لیس کمثله شی و هوالسمیع البصیر)

 

?2-خداوندبی نیاز مطلق است و همه به او نیازمندند: 

(یا ایها الناس انتم الفقراء الی الّله و الّله هوالغنی الحمید) 
?3-خداوندباچشم ظاهر دیده نمیشود : (لاتدرکه الابصار )

 

?4-خداوندبه همه چیز آگاه است : (ان الّله بکل شیء علیم) 
?5- خداوندبر همه چیزقدرت دارد : 

(تبارك الذي بیده الملک و هوعلی کل شیء قدیر) 

 

ّ 

?6-خداونددر همه جا هست : (فاینما تولّوا 

فثم وجه الله)
?7-خداوندازخاطرات ذهنی همه آگاه است : 

(و لقدخلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه ) 

دوستان بزرگوار ان شاءالله هر دوشنبه به همراه سیره 

امام حسن مجتبی علیه السلام (من المهد الی الحد)

بخشی از کتاب بسیار ارزشمند اصول عقاید (توحید )استاد محسن قرائتی را باهم مطالعه خواهیم نمود.
و من الله التوفیق
شماره۱?????

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1399-03-19] [ 08:01:00 ب.ظ ]





  وای خفه شدم آبجی   ...

سلام?
ما سه تا خواهریم، من خواهر کوچیکه هستم که باید عزیزتر باشم (البته نزد پدرم عزیزترم، همیشه بابام بهم میگه یوسف بابا) اما مامانم همیشه خواهر وسطیم که اختلاف سنیمون شش ساله رو بیشتر دوست داره. ?
از همون بچگی هم همینجوری بود. برای همین هروقت دعوامون میشد، اگه کتک زده بودم، مواخذه میشدم که چرا خواهر بزرگترتو زدی ?
و اگه مورد لطف (کتک) خواهر گرامی قرار میگرفتم، مامانم میگفت لابد یه کاری کردی که خواهرت لازم دونسته تورو بزنه.??

خلاصه ما همیشه باهم دعوا داشتیم. اون موقع ها ما توی خونمون مرغ داشتیم و عاشق تخم مرغ، هرکه زودتر میرفت تخم مرغ رو برمیداشت، تخم مرغ مال اون بود.

یه روز خواهرم اومد و بهم گفت آبجی کوچیکه، من رفتم توی قفس مرغا، تخم مرغ بردارم، حواسم نبود و تخم مرغ از دستم ول شد و شکست. حالا میترسم اگه مامان بفهمه دعوام کنه.?
 منم گفتم خب چه کاری از دست من برمیاد؟
 گفت بیا این لطف را در حق من بکن و این تخم مرغ خام رو سر بکش و پوستشو میندازیم توی قفس، مرغها میخورن و هیچکی هیچی نمیفهمه.?
 من که خیلی مظلوم بودم گفتم باشه ولی من میترسم حالم به هم بخوره ?
گفت نگران نباش یه لیوان آب کنار دستت میزارم و تخم‌مرغ رو خودم میندازم ته حلقت.? 
وقتی من این کارو کردم تو هم لیوان آب رو سر بکش. 
من ساده از همه جا بی خبر با کلی امکانات که همون یه لیوان آب بود رفتم که به حرف خواهر بزرگترم گوش بکنم چشمامو بستم دهنمو باز کردم که آبجی بزرگه تخم مرغو بندازه ته حلقم.
 یهو دیدم احساس خفگی دارم دهنمو که بستم دیدم یه آلوی زرد بزرگ افتاده ته حلقم و همینجور من سرفه که این آلو رو از ته حلقم بپرونم بیرون و خواهرم که از خنده روده بر شده بود، وایساده بود که خفه شدنمو ببینه.
 اینقدر عصبانی شدم که خواستم خفش کنم اما به خاطر التماس هایی که کرد حتی به مامانم هم نگفتم. گفت تو رو خدا به مامان نگو مامان منو دعوا میکنه و من باز هم گول خوردم و هیچی به مامانم نگفتم.?

پی نوشت:

۱. من در این خاطره حدودا ۴_۵ ساله بودم.

۲. نمیدونم چرا اینقدر مظلوم بودم، اون موقع که خواهرم گفت تخم مرغ رو سربکش، چرا نگفتم خوب خودت سر بکش.

۳. نکته جالبش اینه که حالا که به خواهرم میگم اصلا این خاطره رو یادش نیست ولی برای من عین روز روشنه.?

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[پنجشنبه 1399-03-08] [ 05:27:00 ب.ظ ]






  خانه آخرین مطالب لینک دوستان تماس با ما