#فضاپیما#نمرود#حضرت_ابراهیم_ع

اولین فضاپیما

موضوع:

عقاید (توحید)

مخاطب: نوجوان

دسته: عقاید – جهانبینی الیهی، خداشناسی، خداباوری

شروع با شعر و جذابیت اولیه

نام تو آغاز شکوفایی است

حرف تو لبریز ز گویایی است

پیش قدوم تو اُفق خم شده

سنگ پر از صحبت زمزم شده

بید اگر خم شده مجنون توست

لاله اگر سوخته دل­خون توست

سرو اگر قامتی افراشته

رایت سبز تو نگه داشته

گل چو به توصیف تو پرداخته

گونه­اش از شوق گل انداخته

آب ز حرف تو زلال آمده

چشمه از این زمزمه حال آمده

غنچه به عطر نفست باز شد

فصل شکفتن ز تو آغاز شد

اولین فضاپیما

هیچ می‌‌‌دونید ایده و طرح اولیه‌‌‌ی ساخت فضاپیما توسط چه کسی و در چه زمانی و چگونه بوده؟

بله این ایده مربوط بوده به زمان‌‌‌هایی بسیار بسیار دور، دور تر از تاریخ اسلام، و سالها پیش از تاریخ مسیحیت یعنی حدود چهار هزار سال پیش ، در زمان حضرت ابراهیم علیه‌‌‌السلام و توسط…..؟

به نظرتون چه کسی این ایده را داشته؟ حضرت ابراهیم؟ خیر

توسط نمرود پادشاه ستمگری که حتما درباره‌‌‌ی اون داستان‌‌‌هایی شنیدید!

بله همیشه، همه‌‌‌ی اختراعات و اکتشافات توسط آدم‌‌‌های خوب و در راه خدمت به مردم و جامعه نیست، مثلاً دانشمندی بمب اتم درست می کنه و می‌‌‌ده دست یه سری دیوونه آمریکایی، اونها هم می‌‌‌ریزن سر مردم بی گناه هیروشیما و ناکازاکی و همه چیز را تو این دو تا شهر نابود می‌‌‌کنند، به نحوی که تا الان هم که سال‌‌‌ها از اون اتفاق می‌‌‌گذره حتی در خاک این منطقه گیاه رشد نمی‌‌‌کنه؛ بله اولین فضا پیما هم در زمان نمرود و به دستور او درست شده

به نظرتون نمرود برای چی این فضا پیما را درست کرده؟

نمرود پادشاه بزرگی بود، که بر تمام دنیا حکومت می‌‌‌کرد، هر کاری می‌‌‌خواست می‌‌‌توانست بکند، قدرت بسیار زیادی داشت که هرکه را می‌‌‌خواست می‌‌‌کشت و هرچه می‌‌‌خواست بدست می‌‌‌آورد.

نمرود بجای اینکه از این قدرت در راه خیر و صلاح مردم و عبادت و بندگی خدا استفاده کند، ظلم و فساد زیادی می-کرد، او  علاقه به بت و بت پرستی داشت و خودش را خدای خدایان معرفی می‌‌‌کرد، خداوند به حضرت ابراهیم مأموریت داد که برای نجات و هدایت مردم به مبارزه با نمرود  بپردازد ، تمام مردم بت پرست بودند و لازم بود حضرت ابراهیم کاری کند که همه‌‌‌ی مردم آگاه شوند، پس ماجرای شکستن بت‌‌‌ها و انداختن تبر به گردن بت بزرگ و آتش زدن ابراهیم و…. اتفاق افتاد، بعد از این قضایا، و دیدن قدرت و عظمت خداوند عده‌‌‌ای زیاد از مردم آگاه و هوشیار شدند ولی نمرود دست از لجاجت بر نداشت و تصمیم گرفت خدای ابراهیم را بکشد!

او به مهندسین و صنعت گران آن دوره فرمان داد اتاقکی کوچک بسازند به گونه‌ای که او در آن جای گیرد و او را به سمت آسمان ببرند، تا بتواند خدای ابراهیم را با تیر و کمان نابود کند!

مهندسین به طراحی پرداختند، طرح آن‌ها به این صورت درآمد که اتاقکی از چوب محکم ساختند، چهار کرکس لاشخور بزرگ را گرفتند و آن‌ها را مدتی با غذا‌های مختلف پرورش دادند، سپس در قسمت وسط سقف آن اتاق محلی برای قراردادن  شقه‌هایی از گوشت درست کردند تا کرکس‌ها به طمع آن گوشت‌ها به پرواز درآیند و نمرود در آن اتاق همراه آن‌ها به سوی آسمان حرکت نمایند. البته مقداری گوشت هم در صندوقی پیش فرعون بود که پس از اتمام کارش آنها را از پائین اتاقک آویزان کند تا کرکس‌‌‌ها برای رسیدن به آنها به سمت پائین پرواز کنند.

بعد از اتمام ساخت فضا پیما، تمام مردم شهر را خبر کردند، با طبل و ساز و آواز و ترانه و موسیقی جشن گرفتند که نمرود می‌‌‌خواهد خدای ابراهیم را بکشد، سپس هریک از آن‌ کرکس‌‌‌ها را به یکی از پایه‌های پائین آن اتاق بستند و مدتی کرکس‌‌‌ها را گرسنه نگه‌داشتند، وقتی گوشت‌‌‌ها را نشان کرکس‌‌‌ها دادند، آنها به طمع رسیدن به گوشت ها به سمت بالا پرواز کردند و اتاقک را با خود بالا بردند، کرکس‌‌‌ها پرواز می‌‌‌کردند و بالا می‌‌‌رفتند و نمرود همراه با آن‌‌‌ها بالا می‌‌‌رفت، پس از مقداری بالا رفتن با توجه به فاصله گرفتن از سطح زمین و تکان‌‌‌های شدید اتاقک وتاریکی آسمان، ترس و وحشت تمام وجود نمرود را گرفت، پس گوشت‌‌‌های درون صندوقچه را از پائین آویزان کرد و کرکس‌‌‌ها به سمت پایین پرواز کردند  و به این ترتیب فضاپیمای نمرود با کمال روسیاهی و شرمندگی به زمین نشست و نمرود از آن خارج شد .

البته نمرود دست از تلاش بر نداشت و بعد از آن دستور داد بلند‌‌‌ترین برج عالم معروف به برج بابل را درست کنند تا بالای آن برود و خدای ابراهیم را بکشد ، خداوند هم او را با ضعیف‌‌‌ترین موجود در این عالم یعنی پشه از پای درآورد . تا درس عبرتی باشد برای همه‌‌‌ی ظالمان و قدرت‌‌‌مندان که اگر خدا بخواهد حتی در مقابل یک پشه‌‌‌ی کوچک هم نمی‌‌‌توانند مقابله کنند.
نمرودهای امروزی

شاید امروزه مثل نمرود و به شکل احمقانه‌‌‌ای که اون مقابل خداوند ایستاده بود کسی نباشد ولی هستند افراد زیادی که خودشان را در مقابل خداوند کسی حساب می‌‌‌کنند و به همین خاطر به خودشون جرآت می‌‌‌دن که مثلاً بگویند: من این آیه قرآن را قبول ندارم، یا من این دستور خداوند را قبول ندارم و…، این‌‌‌ها نمونه‌‌‌های امروزی همون خلق و خوی نمرودی هست، نمرود خودش را مقابل خداوند کریم کسی حساب می‌‌‌کرد، می‌‌‌گفت من خدا هستم و خدای ابراهیم هم خداست و به مقابله با خدای ابراهیم به پا خواست، این افراد هم گویی رتبه و اندازه خودشان و خداوند متعال را مثل دو دوست یا دو همکلاسی می‌‌‌دانند که راحت به هم می‌‌‌گویند من این حرفت را قبول ندارم، من از این کارت خوشم نمیاد، و الّا اگه رتبه و جایگاه خداوند را حتی مثل معلمشان می‌‌‌دانستند نمی‌‌‌توانستند اینگونه با او سخن بگویند.
جایگاه واقعی من در مقابل خداوند

واقعا نسبت ما و خداوند خیلی فراتر از اینه که بخواهیم اصلاً خودمان را در کنار خدا تصور کنیم، ما اصلاً در مقابل خداوند چیزی نیستیم، کلاً افاضه‌‌‌ی فیض حقتعالی هستیم، حاصل لطف بی منتهای او هستیم و بس، به قول شاعر:

بی تو مرا زنده نبینند

من ذره ام، تو آفتابی
پس برای اینکه مقداری برای ما محسوس بشه که ما کجائیم و خداوند کجا، نسبت خودمون را به عنوان یکی از مخلوقات الهی با سایر مخلوقاتش مورد سنجش قرار می‌‌‌دهیم!

اولاً: من یکی از 7.5 میلیار انسانی هستم که الان روی کره‌‌‌ی زمین درحال زندگی کردن است، شاید به خاطر بالا رفتن تورم امروزه شنیدن این اعداد و ارقام عادی باشه ولی در واقع این عدد خیلی بزرگه، برای اینکه بزرگی این عدد را بخواهید درک کنید چند تا مثال می‌‌‌زنم:

اگر بخواهیم 7 میلیارد را بشماریم، و برای شمارش هر عدد 1 ثانیه زمان اختصاص بدهیم( البته این اصلا درست نیست چون برای شمارش اعداد دو الی سه رقمی یک ثانیه زمان نیاز هست همین که تعداد ارقام به 5 و 6 و 7 می‌‌‌رسه چندین ثانیه زمان لازمه مثلاً شما برای شمردن 865.432.167 به چند ثانیه زمان نیاز دارید.) 7 میلیار ثانیه زمان لازم است ، اگر هر شبانه روز 24 ساعت* 60 دقیقه و* 60 ثانیه یعنی= 86.400 ثانیه

پس با تقسیم 7 میلیارد ثانیه بر 86.400 = می‌‌‌رسیم به: 81.018  روز (بدون محاسبه ارقام پشت اعشار)

که اگر تقسیم کنیم بر 365 یعنی روزهای سال می‌‌‌رسیم به عدد: 221 سال

یعنی 221 سال زمان مفید بدون خواب و استراحت و… نیاز داریم تا از یک تا هفت میلیارد را بدون وقفه و پشت سر هم بشماریم، حالا اگر نخواهید بشمرید بلکه به ازای هر عدد یک نقطه روی صفحه بگذارید، نهایتا در هر ثانیه سه نقطه بتوانید بگذارید، پس 73 سال بدون توقف و استراحت و خواب باید مشغول نقطه گذاری باشید.

پس وضعیت و نسبت خودم را بین 7 میلیارد انسان تقریبا پیدا کردم، همین جا می‌‌‌تونیم بگیم یه انسان محاله بتونه در طول عمرش  7 میلیارد نقطه روی کاغذ بگذاره ولی خداوند میلیارد ها انسان آفریده،

بسیار خب، این 7 میلیارد انسان روی زمین پهناور پراکنده هستند و زمین آنقدر پهناور است که هیچ کدام جای دیگری را تنگ نکرده‌‌‌اند، اتفاقاً انسانها روی قسمت‌‌‌های کوچکی از کره زمین سکونت کرده اند و خانه درست کرده اند و تا چشم کار می‌‌‌کنه اطراف شهر ها ، مزرعه و کوه و دشت و صحرا و بیابان است.

حالا شما کوچکترین استان‌‌‌ ایران را تصور کنید، استان البرز با مساحت 5.122 کیلومتر مربع فقط یک سیصد و بیستم خاک ایران هست که دومیلیون و هفتصد هزار نفر ایرانی در اون زندگی می‌‌‌کنند.

و کل ایران پهناور و بزرگ فقط یک ممیز یک دهم درصد خشکی‌‌‌های کره زمین هست.

ولی کل خشکی های کره‌‌‌ی زمین فقط یک سوم کره‌‌‌ی زمین است و دو سوم کره‌‌‌ی زمین را آب‌‌‌ها و اقیانوس‌‌‌ها تشکیل داده‌‌‌اند.

حالا شما کره‌‌‌ی زمین را در نظر بگیرید: کره‌‌‌ی زمین یکی از 8 سیاره‌‌‌ای هست که در منظومه‌‌‌ی شمسی به دور خورشید می‌‌‌چرخند، یکی از این سیاره‌‌‌ها که همسایه‌‌‌ی زمین هم هست، سیاره مشتری است که 1300 بابر زمین است و کل حجم این سیاره ها در مقابل خورشید فقط یک درصد است.

یعنی خورشید یک میلیون و سیصد هزار برابر زمین است، باز هم نگذارید عادی شدن قیمت‌‌‌های میلیونی شما را فریب بده

حالا به نظرتون خورشید خلی بزرگه؟؟

ولی باید بدونید خورشید یکی از ستاره های کوچیک آسمان هست، ستاره هایی مثل «وی وای یا کلب اکبر» یا «یو وای» از نظر اندازه حدود دو هزار برابر خورشید هستند.

اما از نظر تعداد: باید بدونید خورشید یکی از 100 تا 400 میلیارد ستاره‌‌‌ای است که در کهکشان راه شیری دیده شده ، که هر کدام این ستاره ها حد اقل اندازه خورشیدند و مثل خورشید سیاره‌‌‌هایی را دور خودشون دارند.

اما باید بدونید که کهکشان راه شیری یکی از 2 هزار میلیارد کهکشانی هست که در آسمان رصد شده .

یک بار دیگه بگذارید با هم مرور کنیم

ما یکی از هفت و نیم میلیارد انسان روی یک سوم کره‌‌‌ی زمین هستیم

و کره‌‌‌ی زمین یک میلیون و سیصد برابر کوچکتر از خورشید است

خورشید یکی از 100 میلیارد ستاره‌‌‌ی کهکشان راه شیری

و کهکشان راه شیری یکی از دو هزار میلیارد کهکشان آسمان است

و خداوند خالق ارض و سماء است و اتفاقاً خلق این آسمان و زمین کار سخت و دشواری برایش نبوده بلکه به فرموده‌‌‌ی قرآن تنها در شش روز آسمان و زمین آفریده شده .
نتیجه گیری

حالا معنای شعر شاعر روشن شد؛ بی تو مرا زنده نبینند       من ذره ام، تو آفتابی

یعنی بدون خداوند اصلا زندگی‌‌‌ای برای من نیست، و من مثل ذره‌‌‌ ‌‌‌های گرد و غبار هستم که وقتی نور خورشید در اتاق می‌‌‌تابد پیدا می‌‌‌شوند و وقتی نور نمی‌‌‌تابد ذره‌‌‌ها پیدا نیستند.

رابطه‌‌‌ی ما و خدا مثل ذره های گرد و قبار در برابر نور آفتاب است، یعنی بدون خدا اصلاً پیدا نیستیم و در مقابل خدا هیچ به شمار می‌‌‌رویم، حالا برگردیم به نمرود، واقعاً نمرود می‌‌‌خواست در مقابل خدا بایستد؟ چقدر خودش را بزرگ می‌‌‌پنداشت؟ حتی اگر به اندازه‌‌‌ی تمام پهنای زمین هم باشد نه در برابر خداوند بلکه در برابر خورشید هیچ است، حتی اگر خورشید هم باشد در کهکشان راه شیری هیچ است، حتی اگر کهکشان راه شیری هم باشد در بین کل کهکشان‌‌‌ها هیچ است.

من از نمرودیهای امروزی متعجبم که خداوند را در مقابل خودشون چنان تصور می‌‌‌کنند که به خودشون این جرأت را بدهند که به بگویند این حرف خدا صحیح است و این غلط است، این را قبول داریم و این را قبول نداریم.

بسیاری از بزرگان ما حتی به خودشان من نمی‌‌‌گفتند و اگر احیاناً بر زبانشان من جاری می‌‌‌شد استغفار می‌‌‌کردند، چون می‌‌‌فرمودند: ما در مقابل خداوند قادر چیزی نیستیم که بخواهیم بگوئیم من ، مرحوم آیت الله بهجت رحمت الله علیه روی رساله‌‌‌ی عملی‌‌‌اش که حاصل یک عمر مطالعه قرآن و روایات است نوشته بود العبد بهجت، عبد بودن این خدا افتخاری هست، افتخاری که پیامبر قبل از رسول بودن به آن افتخار می‌‌‌کند و ما در شهادت نماز قبل از اقرار به رسول بودن پیغمبر اقرار به عبد بودن او می‌‌‌کنیم« اشهد ان محمدا عبده و رسوله»
آثار توحید

اینکه انسان بداند خداوند با این عظمت همه‌‌‌‌‌‌کاره‌‌‌ی عالم است و همه چیز را آفریده و به ما بدون منت بهترین‌‌‌ها را عطا نموده و ما چیزی جز افاضه‌‌‌ی فیض حقتعالی نیستیم، باعث می‌‌‌شود که ایمانمان به خدا ایمانی واقعی باشد، خداوند به مومنین دستور می‌‌‌دهد که: «به خدا ایمان بیاورند! » چطور با آنکه مومن هستند و به خدا ایمان دارند بار دیگر ایمان بیاورند؟

راهش همین است که با توجه و تفکر ایمان و باورمان را به خداوند اصلاح و تقویت کنیم و خداوند را آنگونه که هست باور کنیم.
خدای تو چه شکلیه؟

گفتیم بعضی از ما خدا را مثل همکلاسیمون می‌‌‌دونیم، به راحتی بعضی از فرمایشات خداوند را رد می‌‌‌کنیم و به بعضی دیگه اشکال می‌‌‌کنیم.

بعضی از ما اعتقاد به خدایی داریم که نمی‌‌‌بیند! چون به راحتی در محضر خدا گناه می‌‌‌کنیم در حالی که حتی برخی گناهان را جلوی یه بچه هم انجام نمی‌‌‌دیم! اگه مشغول گناه باشیم و یه بچه برسه دست از اون گناه بر می‌‌‌داریم حال چگونه در مقابل خداوند قادر اون گناه را مرتکب می‌‌‌شیم؟

بعضی از ما اعتقاد به خدایی داریم که دستانش بسته است و هیچ کاری نمی تواند بکند! چون وقتی گرفتاری و مشکلی داشته باشیم از غیر خدا بیشتر توقع داریم کمکمان کند تا خداوند!

بعضی از ما اعتقاد به خدایی داریم که نعوذ بالله لال است و هیچ نگفته! چون گویی هیچ کدام از دستورات خدا را نشنیده ای چنان که او هیچ نگفته!

بعضی از ما اعتقاد به خدایی داریم که نعوذ بالله هیچ نمی شنود! چون هیچ خواسته و دعا و مناجاتی با او نداریم!

خدا برای برخی از ما فقط اسم است، اسمی که هیچ نقشی در زندگی مان ندارد!

در حالی که خداوند در زندگی برخی همه چیز است و به گونه‌‌‌ای رفتار می‌‌‌کنند که گویی جز خدا هیچ چیز نیست و خدا بزرگتر از همه چیز است؛

کسی که خدا را باور داشته باشد می داند که:
اثر از آن خداست

همه‌‌‌چیز در این عالم اثرش را از خداوند گرفته و بدون خواست و اراده خداوند بی تأثیر خواهند بود. نه طعام، بی اذن خداوند موجب سیری خواهد شد و نه آب بی اجازه حق تعالی رفع عطش می‌‌‌کند و نه آتش سوزاننده؛ تنها وقتی خداوند بخواهد داروها شفابخش خواهند بود و سموم کشنده.
آتش بی اذن خدا نمی‌‌‌سوزاند

داستان حضرت ابراهیم علیه السلام را شنیدید! نمرودیان  پس از ماجرای شکستن بت‌‌‌ها تصمیم گرفتند آتشی عظیم برپا کنند و ابراهیم را در آن بسوزانند، آتشی بسیار بزرگ فراهم کردند، آتش آنقدر بزرگ بود که  هیچ‌‌‌کس نمی‌‌‌توانست به آن نزدیک شود و تنها راه استفاده از منجنیق بود، حضرت ابراهیم را انداختند درون آتش، همه منتظر بودند آتش بسوزاند ولی آتشی که خاصیتش سوزاندن است، فقط وقتی خدا می‌‌‌خواهد می‌‌‌سوزاند و بدون خواست و اراده‌‌‌ی الیهی نه تنها نمی سوزاند بلکه اگر خدا بخواهد حتی «سرد می‌‌‌شود و سلامت ».
غذا بی اذن خدا سیر نمی‌‌‌کند

نقل شده که روزی پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم کسی را به دنبال معاویه فرستاد. معاویه گفت: به پیامبر بگویید مقداری صبر کنند من دارم غذا می خورم. بعد از مدتی دوباره حضرت شخصی را به دنبال او فرستادند باز هم گفت: به پیامبر بگویید معاویه در حال خودن غذا است. خلاصه آنکه ساعت ها پیامبر اکرم صل الله علیه و آله و سلم منتظر بودند تا معاویه غذا خوردنش تمام شود. (پیامبر که جای خود دارد شما تصور کنید رئیس شرکت یا اداره بفرسته سراغ کسی اون بگه دارم غذا می‌‌‌خورم، حالا مقام بالاتر مثلا وزیر کشور یا رئیس جمهور واقعا این افراد بی ادبی و بی شرمی را از حد گذرانده بودند) حضرت از این بی اعتنایی او ناراحت شدند و دعا کردندخدا شکم او را سیر نکند!

بعد از این معاویه هیچ وقت سیر نشد، هر روز هفت مرتبه پیش او کاسه‌‌‌ای پر از گوشت و مخلفات می‌‌‌آوردند و صرف می‌‌‌کرد و بعد از آن شیرینی و میوه زیاد می‌‌‌خورد، و آنقدر می‌‌‌خورد که خسته می‌‌‌شد ولی می‌‌‌گفت: بخدا سوگند که سیر نمی شوم !
آب بی اذن خدا سیراب نمی‌‌‌کند

یا در مورد یکی از قاتلین اباعبدالله الحسین در کربلا نقل می‌‌‌کنند که وقتی آب را روی سیدالشهدا بست، رو کرد به امام و شروع کرد به اهانت کردن…. حضرت فرمودند: خداوندا او را سیر آب نگردان! این فرد بعد از واقعه ی کربلا  تشنه می شد و هر چه آب می خورد سیراب نمی شد، کوزه، کوزه و کاسه کاسه آب و شربت به او می‌‌‌دادند ولی فریاد می-زد که تشنه هستم، آب بیاوردی، شکمش از آب پر می‌‌‌شد و نمی‌‌‌توانست راه برود ولی عطشش برطرف نمی‌‌‌شد، این فرد عاقبت با زیاد نوشیدن آب به جهنم رفت .
چاقوی تیز بی اذن خدا نمی‌‌‌برد

در داستان ذبح حضرت اسماعیل چاقویی که کارش بریدن است بدون اذن و خواست خداوند نمی‌‌‌برد.

اگر تیغ عالم بجنبد ز جای

نبرد رگی تا نخواهد خدای
یکی از ثمرات توحید و خداباوری این است که انسان در هر مسئله‌‌‌ای اثر را ازآن خداوند بداند، اگر بیمار می‌‌‌شود، شفا را از خدا بخواهد و دارو و پزشک را وسیله، اگر گرفتار می‌‌‌شود یا مشکلی برایش ایجاد می‌‌‌شود یا…. خداوند را حلال اصلی مشکل و گرفتاری خودش بداند و مابقی کارها و راه‌‌‌ها را وسیله.
بجز از خدا از هیچ کس نخواهم

خداوند قادر مطلق است و قدرت او مافوق قدرت‌‌‌هاست، کسی که ایمان قوی به خداوند دارد، اگر گرفتار باشد و مشکلی برایش پیش آمده باشد، فقط سر بر آستان خدا خم می‌‌‌کند و از خدا می‌‌‌خواهد، در داستان حضرت ابراهیم علیه السلام وقتی حضرت را درون منجنیق گذاشتند و رها کردند میان زمین و آسمان جبرئیل امین پیش حضرت آمد و گفت: آیا به من نیاز داری؟ (می‌‌‌خواهی کمکت کنم؟) ابراهیم گفت: به تو نیازی ندارم ولی به پروردگار جهان نیاز دارم .

چون رها از منجنیق آمد خلیل

آمد از دربار عزّت، جبرئیل

گفت: هَل لَك حاجَهٌ یا مُجتبی

گفت: اَمّا مِنكَ یا جبریلُ لا

من ندارم حاجتی با هیچ كس

با یكی كار من افتاده است و بس

آن چه داند لایق من آن كند

خواه ویران خواه آبادان كند
افتخار به بندگی

یکی از افتخارات و علاقه‌‌‌هایی که حتی بعضی‌‌‌ها به صورت افراطی گرفتارش هستند اینه که با یه آدم مشهور یا ثروتمند یا دانشمند یا… عکس سلفی بگیریم، از عکس سلفی بالتر اینه که مثلاً کسی بگه من تو دفتر این آدم کار می‌‌‌کنم، مثلاً یکی از افتخارات اینه که بگی من در بزرگترین و ثروتمند ترین شرکت کار می‌‌‌کنم، اگه تو یه شرکت بزرگ کار گیرت بیاد دیگه کارت درسته! هرجا خواستگاری بری جواب رد بهت نمی‌‌‌دن در حالی که تو در اون شرکت یه کارمند معمولی هستی و شرکت برای تو نیست ولی همین که در یه شرکت مشهور و معروف هستی افتخار بزرگی هست.

حالا کسی که به خداوند ایمان محکم و قوی داره، یعنی خدای بزرگ که خالق همه‌‌‌ی انسان‌‌‌ها و آسمان‌‌‌ها و ستارگان است را خدا و خود را بنده‌‌‌ی او می‌‌‌داند؛ به این بندگی افتخار می‌‌‌کند و این بزرگترین افتخار اوست.

از حضرت امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که در مناجات با خداوند می‌‌‌فرمودند: «این عزت مرا بس که بنده‌‌‌ی تو هستم و این افتخار مرا بس که تو پروردگار منی »

چنین انسانی به انجام دستورات و اوامر الیهی افتخار می‌‌‌کند و از دستورات الهی به خاطر ترس، خجالت، ضرر و… سر باز نمی زند.
تسلیم و فداکاری

اینکه حضرت ابراهیم و اسماعیل وقتی خداوند می فرماید پسرت را قربانی کن بی چون و چرا اطاعت می کنند و تسلیم فرمان خداوند هستند؛

اینکه شهدا به راحتی جان خودشان را کف دست گرفته و به میدان می رفتند و آرزوی شهادت و قربانی شدن داشتند؛

اینکه مادران شهدا می گفتند فرزندان ما امانت بودند پیش ما که به خدا بازگرداندیم

این مطلب جز با توجه به اینکه ما هرچه داریم از خداست حاصل نمی شود

و توجه به این نکته موجب کمال انسان می شود

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت



[دوشنبه 1401-07-11] [ 07:52:00 ب.ظ ]